خیلی دور ، خیلی نزدیک ، به تو می نگرم.

  بی هیچ برنامه ریزی قبلی بلیط این فیلم را خریدم.فکر نمی کردم انقدر قشنگ باشه.راستش این فیلم را به همه کسانی که فکر می کنند خدا وجود نداره یا شک دارن که وجود داره توصیه می کنم.کسانی هم که فکر می کنند خدا وجود داره  از این فیلم خوششون می یاد.(هنوز سینما فرهنگ یک سانس در شب ،این فیلم را دارد.)
    این فیلم یک چیزهایی را به ما نشون می ده که شاید تا به حال بهشون فکر نکردیم.با تصویر و صدا به ما چیزهایی می گه که شاید برای مدت بیشتری تو ذهنمون حک بشه.برای من که این طوری بود.
    مختصر بگم،خدا هر کار دلش می خواد می کنه یا به زبون کوچه بازاری هر کا ر عشقش بکشه  انجام می ده.خیلی اوقات ازش می خوای این رو بده اون رو بده ، ولی نمی ده.چون دلش میخواد دیرتر بهت بده تا بیشتر بشناسیش.یا دلش می خواد به جای اون یک چیز دیگه بهت بده که شاید از اون بهتره.یا همون چیزی رو که می خوای بهت می ده اما از راهی که هیچ وقت به ذهنت نمی رسه.شایدم نمی ده.بعضی اوقات هم همون جوری که دلت می خواد راحت و آسون بهت می ده.
   اما تو همه ی این دادن ها یک پیغام  برای تو هست که ای آدم کوچولو تو تنها نیستی و صد البته همه کاره هم نیستی.درسته یک حوزه ی اختیارات داری که مال من نیست،ولی من یک حوزه ی اختیارات دارم که از مال تو که بهت دادم خیلی بزرگتره.توی حوزه ی خودم هم خودم تصمیم می گیرم و با حکمت و تقدیر می دم و نمی دم تا تو توی راهی که من دلم می خواد قرار بگیری.
    تازگی ها فکر می کنم دارم خدا را بیشتر حس می کنم.لمسش می کنم.می دونم زندگی من و تو پر از سختی و مشکلاته اما شاید فیلم نامه ای که خدا برای فیلم زندگی تو می نویسه از اونی که خودت می نویسی قشنگ تره و صد البته با اونی که خودت دوست داری بنویسی خیلی فرق می کنه.آخه عزیزم زندگی که همش توی خوشی و خوشبختی باشه که قشنگ نیست.خودت میری یک هم چین فیلمی ببینی؟ فقط در صورتی اون خوشی و شادی دیدنش لذت منده که تو اون خوشبختی به چیزی برسی.شاید به فهم یا مرحله ای بالاتر.در غیر این صورت این مشکلاتمون که باعث می شه به فهمی بالا تر برسیم.بعضی اوقات همین مشکلات باعث می شن که یک خوشبختی هایی را بفهمیم واز حالات و عشقی که بینمون ایجاد می شه لذت ببریم.
    پس بیاین هر جا که هستیم و هر چه که هستیم دلمون رو بشوییم و بریم به آسون.بریم به دیدن خدا.اگه یک گام برداری او صدگام به طرفت بر می داره و اگر شتابان به سویش بری، او تورا در آغوش می گیرد.

فیلم قصه عامیانه

 این فیلم معرکست.اگه تا حالا ندیدیش حتمآ ببین.البته گیر آوردنش سخته چون این فیلم از لحاظ مملکت ما غیرقابل پخشه و حتی نمی تونند سانسورش کنند بعد بزارن تو ویدئو کلوپ یا تو تلویزیون پخشش کنند     ! حالا فکر نکن چی هست.فیلم قشنگیه.قسمت هایی از زندگی خلاف کاراست.من خیلی اهل فیلم نیستم،تنها فیلمی که قبل از این از جان تراولتا دیده بودم تغییر چهره بود.تو این فیلم خیلی قشنگ تر بازی کرده.  بازیش فوق العادست.برای بازیش در این فیلم هم دو تا جایزه گرفته.کارگردان فیلم هم به خاطر این فیلم برنده نخل طلای جشنواره کن شده.
   به نظرم قشنگترین قسمت فیلم وقتییه که جان ترا ولتا به اما ترمن،زن رئیسش که داره به خاطر هروئین با دوز بالا که مصرف کرده میمیره آمپول بزنه و باید آمپول را روی قلبش بزنه و محکم فشار بده تا از قفسه سینش بگزره و به قلبش برسه.او تا حالا این کار را نکرده و خیلی اضطراب داره و نگرانه.آمپول را می زنه و اما ترمن به هوش می یاد.یک مرد به اما ترمن می گه اگه حالت خوبه یک چیزی بگو.اما ترمن میگه : یک چیزی.جان ترا ولتا که خیالش راحت می شه روی زمین ولو می شه.
    یک وقت فکر نکنی فیلم را نمی فهمی ها. اون نسخه ای که من دیدم زیر نویس فارسی داشت. ولی سانسور نشده بود.البته بعضی جاهاش باید حتمآ سانسور بشه.
    این فیلم ساخت سال ۱۹۹۴ است.برای همین شاید دیده باشیش.اگه دیدی اینجا کلیک کن تا مسخره شده ی فیلم را در ۳۰ ثانیه ببینی.(البته یکم صبر کن تا لد بشه) تو این ۳۰ ثانیه صحنه آمپول هم که براتون تعریف کردم هم داره.خوب دیگه سرتون رو درد نمی یارم.فکر کنم شما هم مثل من عامه باشید و از این فیلم خوشتون بیاد.

    روایت فیلم با تصویر:

   

    عکس روی سی دی های فیلم

     
    
     جان ترا ولتا و اما ترمن در حال به اصطلاح رقص

    

     جان ترا ولتا عشق من     و یک سیاه پوست که اصلآ اسمش مهم نیست

    

    جاهیی از فیلم که حتمآ باید سانسور بشه    

کتاب ربه کا

   اگه می خوای یک کتاب قشنگ بخونی.اگه می خوای صحنه های جدیدی از زندگی را حس کنی اگه ماجرا جویی.این کتاب را بخوان.

                                      کتاب قدیمی رب کا

   ده سالم بود که شنیدم این کتاب زیباست.البته فورآ بعدش شنیدم که این کتاب برای سن تو مناسب نیست. به همین دلیل خواستم بخونمش.اما چند صفحه ی اولش را که خواندم،خوشم نیامد، اما نمی دانستم اگر این کتاب را فقط تا صفحه ی دهش می خواندم مجذوبش می شدم و من را از کار و زندگی می انداخت تا تمومش کنم.این تابستان کتاب را خواندم.( ببخشید که تابستان تمام شده و من این کتاب را معرفی می کنم،ولی ماهی را هر وقت از آب بگیری تازست.)واقعآ جذابه.مخصوصآ اگه فیلمش را ندیده باشی و آخر داستان را ندانی. کتابی که من خواندم چاپ قدیم بود. مال زمان شاه!معنی بعضی کلمات را نمی دانستم و توی لغات نامه دنبالشون می گشتم ،ولی آن قدر کتاب جالب بود که حتی با ترجمه بیست سال پیش خواندنی بود.واقعآ فوق العادست.هنگامی که از قدم زدن پانی و ماتریس در مناظر زیبای کنار کاخ ماندرلی صحبت می کرد آن قدر دلم می خواست من هم با معشوقم در این صحنه ها بودیم.برای همین با بابام فردا صبحش رفتیم پیاده روی و کلی خوش گذشت.

                                                   کتاب جدید

   اما اگر شما می خواهید این کتاب را به خوانید یک مترجم دیگه این کتاب را ترجمه کرده و تو کتاب فروشی ها مجوده.مطمئن باش بعد از خوندن کتاب از من که آن را به تو معرفی کردم ممنون می شی. شاید با این سایت بتونی اینترنتی بخریش.